فصل زرد کافری | ||
با سرعت می دود... به هیچ چیز جز رسیدن به آرامش رسیدن به جایی که تنها جای آرامش هست فکر نمی کند.. بی هراس از کسانی که او را دنبال می کنند بدون تعللی بدون دردی حتی زخم های کف پایش سردی هوا بی لباس بودنش کفش هایی که همیشه ناسازگار بودند و همراهش دیگر نیستند... به انجایی می رود که همیشه قبل از این ها قبل از انکه گویند دیوانه در شهر خطرناک استت می رفت فقط به گل های یاس انجا دلبسته بود و به عطر ان و به همین جرم چندین ماهی به زندان افتاد برایش همه جا جز باغچه یاس زندان بو یک لحظه دنیایش نابود شد باغچه یاس دیگر وجود نداشت.. واقعییت را باور نداشت... امشب کافر دیوانه در شهر جایی نداشت....
[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:42 صبح ] [ کافر ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |